: 355
1402/04/21
پرونده روزی روزگاری تلویزیون | صفحه چهاردهم
یادداشت: نقد و بررسی سریال «او یک فرشته بود»، ساخته «علیرضا افخمی»
یادداشت: نقد و بررسی سریال «او یک فرشته بود»، ساخته «علیرضا افخمی»

همین وقت‌ها بود، رمضان سال 1384 که «او یک فرشته بود» ساخته و پخش شد. چه بود؟ شاید یادتان باشد. یک سریال بیست قسمتی که هر شب رمضان 84، چهل دقیقه از آنتن شبکه‌ی دو را از آنِ خودش می‌کرد. سریال به روایت ظاهری‌ترین برداشت از احادیث، اکتفا کرده بود. مثلاً؟ عزیز، مادر بهزاد که ثریا قاسمی با بازی درخور و تماشایی‌اش نقشش را ایفا می‌کرد، وقت نماز، از خودش نور سبز متصاعد می‌کرد! تسبیحی دُرگون در دست داشت که شیطان هر بار آن را می‌دید، می‌لرزید و بدحال می‌شد! اتاق عزیز که غالباً در آن مشغول نماز بود، منطقه‌ی ممنوعه برای شیطان بود، غرق در نور و اکلیل!

مجله میدان آزادی: این‌بار، شیاطین هستند که ستون «بدترین سریال‌های تلویزیون» را به تسخیر خودشان در می‌آورند! در صفحه‌ی چهاردهم از پرونده‌ی «روزی روزگاری تلویزیون»، سریال «او یک فرشته بود» در بوته‌ی نقد قرار گرفته است. خانم «پرستو علی‌عسگرنجاد» -نویسنده و فعال حوزه کتاب و رسانه- این نقد را نگاشته است. بخوانید:

روزگاری هم بود که این‌ همه موج به تن‌مان نمی‌کوبید. خبری از گوشی هوشمند و امواج الکترومغناطیسی‌اش نبود. اینترنت پرسرعت رؤیا بود. شبکه‌ی اجتماعی، خیال. گل سرسبد رسانه‌ها، تلویزیون بود، جاذبه‌ای بلامنازع برای کشاندن همه‌ی اعضای یک خانواده پای جعبه‌ی جادو.

در ماه رمضان، جاذبه قوت می‌گرفت. تلویزیون، بعدِ افطار، خیابان‌ها را به خلوتی و سکوت می‌کشاند. از پشت پنجره‌ی خانه‌های شهر، نور صفحه‌ی آبی تلویزیون بیرون می‌ریخت و مردم چای و بامیه کنار دست، محو سریال‌های رمضانی رسانه‌ی ملی می‌شدند.

همین وقت‌ها بود، رمضان سال 1384 که «او یک فرشته بود» ساخته و پخش شد. چه بود؟ شاید یادتان باشد. یک سریال بیست قسمتی که هر شب رمضان 84، چهل دقیقه از آنتن شبکه‌ی دو را از آنِ خودش می‌کرد. در تیتراژ، اسم علیرضا افخمی به‌عنوان کارگردان آمده بود. مردم این اسم را از دو سال قبلش، بیشتر می‌شناختند؛ یعنی از 1382 که علیرضا افخمی، مثل برادر بزرگ‌ترش، بهروز، پا در مسیر کارگردانی گذاشت و اولین سریالش، «تب سرد» را ساخت. «تب سرد» یک درام جنایی بود، شاید برای همین کسی پیش‌بینی نمی‌کرد افخمی در دومین تجربه‌ی کارگردانی‌اش به‌سراغ ژانری برود که تا آن روز در تاریخ سریال‌سازی ایران وجود نداشت: ژانر ماورایی.

مرور خلاصه داستان سریال یک فرشته بود

بگذارید از داستان «او یک فرشته بود» شروع کنیم. ماجرا از یک تصادف شروع می‌شد. شبی بهزاد، که حسن جوهرچی بازی‌اش می‌کرد، در جاده‌ای تاریک، به‌شکلی مرموز و عجیب، با دختری تصادف کرد. دختر ادعا می‌کرد حافظه‌اش را از دست داده و کس و کارش را به یاد ندارد. بهزاد، مرد مذهبی و معتقدی بود. تصمیم گرفت دختر جوان را تا بازگشتن حافظه‌اش به خانه بیاورد تا جبران مافات کرده باشد. همسر بهزاد، رعنا، که مریم کاویانی نقشش را ایفا می‌کرد، در آغاز با این تصمیم همراه بود. کم‌کم اما حضور این دختر جوان و وسوسه‌ها و دلبری‌هایش، زندگی زناشویی او را تحت‌تأثیر قرار داد و زندگی رعنا و بهزاد با دو بچه به‌سمت جدایی رفت. به‌خاطر چه؟ شیطان!

بله! شیطان! خود شیطان! دختر مذکور، دختری نبود که در تصادف حافظه‌اش را از دست داده، بلکه جناب ابلیس بود که در جلد دختری که در یک تصادف حافظه‌اش را از دست داده ظاهر شده بود. اصلاً تصادف هم صحنه‌سازی خود لاکردارش بود! آمده بود زندگی یک مرد مذهبی را با وسوسه‌هایش ویران کند که کرد.

آغاز ژانر ماورا در سریال‌های رمضانی

این‌چنین بود که نام ژانر یا گونه‌ای سینمایی به نام ژانر ماورا در ایران سر زبان‌ها افتاد؛ گونه‌ای که در سینمای جهان، پهلو به ژانر فانتزی یا وحشت می‌زد، اما نسخه‌ی ایرانی‌اش هیچ‌ کدام این دو هم نبود. چون ردپای نمایش باورهای مذهبی برآمده از حقیقت و نگریستن به عالم دیگر از منظر قرآن، چندان در دنیا مسبوق به سابقه نبوده و نیست. این دو، ادعایی بود که علیرضا افخمی، علیرضا کاظمی‌پور و شهرام دانش‌پور در قامت کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده‌ی اثر، مطرح می‌کردند. آن‌ها بر این باور بودند که این سریال، یک بازخوانی مستند از روایات و آیات پیرامون شیطان است. اما ببینیم این ادعا چقدر در واقعیت محقق شد؟

چه در زمان پخش، چه پس از آن، گفت‌وگوهای زیادی پیرامون موضوع سریال شکل گرفت. چهره‌های دینی و فرهنگی به سریال واکنش نشان دادند. واکنش‌ها دو دسته بود: عده‌ای بر این باور بودند که سریال، خط‌شکنانه، راه را برای ساخت آثار مذهبی به قول خودشان ماورایی باز کرده. عده‌ای دیگر، گلایه‌مند از ضعف تکنیک و فرم و درون‌مایه، چنین می‌اندیشیدند که سریال از ساحت دین فاصله گرفته و راه را برای خرافه‌گرایی باز کرده.

راهی تازه برای قدرت‌گرفتن «خرافه»

خرافه. نه این که نبوده. حتماً در ایران، ردپای خرافه بوده و هست. از قبل انقلاب می‌توان در «درخت انجیر معابد» احمد محمود و «عزاداران بیل» غلامحسین ساعدی ردپایش را گرفت و پیش آمد. چنین نبوده که فرهنگ ایران عاری از خرافه‌گرایی باشد و یک سریال، حجم سنگینی از آن را به ایرانیان تزریق کند، اما بی‌شک در بازخوانی روند خرافه‌گرایی دینی در ایران، «او یک فرشته بود» جایگاه غیرقابل انکاری دارد. این سریال باب خرافه‌گرایی دینی را در میان عامه‌ی مردم باز کرد. می‌پرسید چرا؟ اولین اعتراض علما به این بود که شیطان در این اثر، حق دخل و تصرف بسیاری دارد و به‌عنوان موجودی قدرتمند به تصویر کشیده شده. اگر مستندی از آن روزها بود، می‌دیدید مردم چطور به اطرافیان خودشان بدبین و چگونه مضطرب شده بودند! گروه‌هایی از مردم، خاصه آن جماعتی که دین را به‌مثابه‌ پوسته‌ای سنتی، بی‌رهیافت به مغز آن بر دل داشتند، دچار این توهم شده بودند که هر آدم‌بده‌ی پلید خائنی در حوالی‌شان شاید خود شیطان باشد! چرا؟ چون شیطان فقط در جلد یک دختر فرو نرفته بود. گاهی هم در قامت پیرمردی منفور خود را نشان می‌داد، پیرمردی که تلاش می‌کرد لقمه‌ی حرام را وارد زندگی بهزاد کند. سریال می‌گفت شیطان می‌تواند هر کسی باشد!

در آن روزگار، خبری از سواد رسانه‌ای نبود و خیلی از مردم نمی‌دانستند نباید سریال‌های بزرگسالانه را با کودک و نوجوان‌شان تماشا کنند. در نتیجه، در کوچه و خیابان، شاهد کودکان وحشت‌زده‌ای بودیم که در اطرافیان خود پی شیطان می‌گشتند و گمانه‌زنی می‌کردند شیطان در جلد کدام ‌یک از همسایه‌ها و اقوام فرو رفته است! چرا؟ چون در این سریال، این بچه‌های بهزاد بودند که به‌دلیل طینت پاک‌شان، زودتر از بقیه، به ماهیت فرشته پی بردند و دریافتند او شیطان است.

سریال به روایت ظاهری‌ترین برداشت از احادیث، اکتفا کرده بود. مثلاً؟ عزیز، مادر بهزاد که ثریا قاسمی با بازی درخور و تماشایی‌اش نقشش را ایفا می‌کرد، وقت نماز، از خودش نور سبز متصاعد می‌کرد! تسبیحی دُرگون در دست داشت که شیطان هر بار آن را می‌دید، می‌لرزید و بدحال می‌شد! اتاق عزیز که غالباً در آن مشغول نماز بود، منطقه‌ی ممنوعه برای شیطان بود، غرق در نور و اکلیل!

بهاره افشار در نقش شیطان

سریال برای ایفای نقش شیطان، به‌سراغ یک بازیگر تازه‌کار رفته بود. بهاره افشار چهره‌ای بود که برای این نقش جلوی دوربین آمد. در قضاوت‌مان از عملکرد او، باید بی‌تجربگی را لحاظ کنیم، اما حتی با این پیش‌فرض هم افشار بازی درخوری را ارائه نداد. او بیشتر بازی‌اش را روی بازی چشم‌هایش متمرکز کرده بود و متأسفانه نتیجه تعریفی نداشت. سریال پر شده بود از کلوزآپ‌های افشار با نگاه خیره‌ی مثلاً بدجنسانه‌ی مثلاً مرموز به بقیه‌ی آدم‌ها با موسیقی ضعیفی که به‌قاعده‌ی آثار ژانر وحشت یا معمایی، قرار بود بار تردید و تشکیک سکانس‌ها را افزون کند. با این حال، این سریال شهرت بسیاری را برای افشار به ارمغان آورد.

«او یک فرشته بود» در زمان پخش، «سریال پرمخاطب» قلمداد می‌شد و به‌زعم مدیران، برگ زرینی بود در کارنامه‌ی عزت‌الله ضرغامی که در قامت رئیس صداوسیما از پشت صحنه‌ی سریال هم بازدید کرده بود. از آن روزگار تا همین امروز، هنوز پرمخاطب ‌بودن الزاماً به معنای فاخر بودن و هنرمندانه ‌بودن اثری نیست، گرچه به مذاق مؤلفان اثر، خوش نشسته باشد؛ چنان که نشست.

افخمی دو سال بعد، متن سریال «اغما» را نوشت که آن هم ماورایی دیگری بود ویژه‌ی شب‌های رمضان که دل مردم رقیق‌تر است و لابد باید حتماً برداشت‌های آزاد و رو و ظاهری خودمان از مذهب را تقدیم نگاه‌شان کنیم! آنجا بهاره افشار، جایش را به حامد کمیلی داده بود و حسن جوهرچی، جایش را با امین تارخ عوض کرده بود؛ یعنی پزشکی که دچار هم‌زیستی با شیطان می‌شود!

مردم چنان از این ژانر استقبال کرده بودند که حتی محمدحسین لطیفی هم به آن رو آورد. رمضان سال 1385، سریال «صاحب‌دلان» لطیفی پخش شد که اگرچه از نظر فرم و تکنیک، چند سر و گردن بالاتر از دو هم‌تای دیگرش بود، اما آن هم خالی از اشارات ماورایی و مفاهیم غیبی عجیب و گاه بدون پشتوانه‌ی علمی و دینی نبود. غرض آنکه تا چند سال، بخشی از مردمی که مخاطب سریال‌های رمضانیه‌ی تلویزیون بودند، به‌جای تماشای آثاری که آن‌ها را به تفقه و تعمیق در دین دعوت کند، مشغول یافتن شیطان در اطرافیان خود بودند! این‌ها هم زیر سر سریالی بود که می‌خواست دین‌داری مردم را در ماه رمضان تقویت کند، اما به گمان این قلم، این رسالت را در سطحی‌ترین و شعاری‌ترین شکل ممکن انجام داد، چنان‌که ذائقه‌ی مخاطب تشنه را هم تنزل بدهد و او را درگیر شیطان‌شناسی مادی و شیطان‌یابی کند!

https://azadisq.com/mag/ID/355
حق انتشار محفوظ است © میدان آزادی